بر اساس نظریه کارل گوستاو یونگ
واقعیاتِ روان شناختی نشان میدهد انسان موجودی دو جنسیتی است. ویژگیهای زنانه در مردان را آنیما و ویژگیهای مردانه در زنان را آنیموس میگویند. آنیما و آنیموس در بخش ناهشیار شخصیت جای دارند و به خودِ واقعی نزدیکاند و به همین دلیل نقش بسیاری در بروز رفتارهای حقیقی دارند و آنگاه که با نقاب پوشیده میشوند تعارضهای روانی را در فرد به وجود میآورند. آنیما و آنیموس، الگوهای رفتاری ناخودآگاه و غریزی و غیراکتسابی مشترک در تمام انسانها را شکل میدهند و خود را به شیوههای خاص در خودآگاه انسان متجلی می سازند.
این قسمتها مکملهایی برای نقاب هستند. برای نمونه مرد شروری را در نظر بگیرید که با وجود اذیتهایی که به دیگران میکند از ترسهای درونی و کابوسهای شبانه در عذاب است، و یا زن مهربانی که شبها خوابهای خونین میبیند. مردان با جنبه مذکر خود شناخته میشوند و جنبه زنانه خود را به زنان فرافکنی می کنند و زنان هم با علائم زنانگی معرفی می شوند و جنبه مردانه خویش را به مردان فرافکنی میکنند. این تصاویر روانی فرافکنده شده، عامل روابط زن و مرد است و بر روابطشان به شدت تاثیر میگذارد. در هر فرافکنی، فرد پذیرنده تصاویر فرافکنده شده ، بیش از حد ارزشمند یا بی ارزش میشود . برای مثال اگر جنبه مثبت تصورات انیما از مرد به زنی فرافکنده شود ، زن برای او مطلوب و خواستنی میشود . زنی که فرافکنی آن مرد را در خود حمل می کند هدف رویاهای عاشقانه و اشتیاق جنسی مرد می شود. چنین حالتی را عاشق شدن می نامیم . به طور طبیعی زنی که چنین فرافکنی قوی انیما را حمل میکند ، در وهله اول احساس رضایت میکند اما بعد، زن از اینکه حامل بخش نامطلوب روح شخص دیگری است، زود پشیمان می شود. زیرا مرد، در واقع، زن را نه آن گونه که واقعا هست، بلکه آنگونه که خود می خواهد میبیند و بالعکس مردی که زمانی جذاب و با شکوه به نظر می رسید، به سهولت میتواند فردی سرد و خشمگین تلقی شود.
فرافکنی مثبت زمانی از بین میرود که آشنایی، رابطه را در معرض میزان درست و صحیحی از واقعیت قرار می دهد، و فرافکنی منفی درست در همین لحظه آماده است تا جای آن را بگیرد. حال روشن است که، آنجا که رابطه بر اساس فرافکنی شکل می گیرد، عامل عشق انسانی حضور ندارد و ما تنها به این دلیل جذب آنها میشویم که بازتاب تصاویر درونی ذهن ما هستند. به عبارتی این عشق به خود است نه به دیگری. حالت عاشقی علی رغم زیبایی ظاهری رویای عشقی که در دل داریم، در واقع میتواند تصوراتی کاملا خودخواهانه باشد.
آنیموسهای منفی برای یک زن، کشنده و خطرناک است و هر زن موظف است آن را شناسایی و شفاف سازی کند.زیرا برای زن نقطه رشد و تفرد، همین نقطه و همین جاست. تا زمانیکه آنیموس منفی، روشن و شفاف نشود، صدای او در اندرون زن مثل صدای خداست، و او طوری به آن صدا پاسخ میگوید که گوئی صدای خدا بوده است”. آنیموس” از “خود” نشات گرفته و بسوی ایگوی زنانه جاری میشود. بعد در طول زندگی زن، تودهای از عقدهها که نتیجهاش بدبختی و یا دشواری در مراحل جسمی، عاطفی، ذهنی و روابط با دیگران است به ظهور میرسد. در تحلیل این عقدهها، که خود را به شکل رویاها و تصاویر ناشی از فعالیتهای ناخودآگاه نشان میدهند، میتوان سرنخها را یافت. این تصاویر ممکن است به شکل رویاهای ترسناک و تصاویر مردانه تهدید کننده، زن را تعقیب کند و یک حالت ترس و وحشت ناشی از یک “ناشناخته” را برای او بوجود آورند. اگر زن شجاعت رویاروئی با ترس خود را داشته باشد و این تصاویر را بدون فرافکنی به بیرون و به شکل بخشی از غریزه به شناسائی در بیاورد، به راهی برای عبور از عقدهها دست خواهد یافت.
آنیموس یا عنصر مردانه در زن، بهندرت به شکل تخیلات جنسی نمود پیدا میکند و اغلب بصورت اعتقاد نهفته و «مقدس» پدیدار میشود. افکار ناخودآگاه عنصر مردانه گاهی چنان حالت انفعالی به خود میگیرد که ممکن است به فلج شدن احساسات یا احساس ناامنی شدید و احساس پوچی منجر شود. آنیموس در وجود زن، همچون عنصر زنانه چهار مرحله انکشاف و پیشرفت دارد:
قدرت فیزیکی
عنصر مردانه در وجود زن، نخست بصورت نیروی جسمانی ظاهر میشود. مثلا در قالب یک ورزشکار.
روابط عاشقانه یا عمل
در مرحله دوم دارای روحی مبتکر و با قابلیت برنامهریزی میشود. و یا مرد رمانتیک.
استاد یا کشیش
در این مرحله در قالب «گفتار» پدیدار میشود؛ همچون استاد یا کشیش.
اندیشه
در والاترین مرحله با تجسم اندیشه نمودار میشود و نقش میانجی تجربه مذهبی را ایفا کرده و به زندگی مفهومی تازه میبخشد.
عنصر مردانه به زن صلابت روحی میدهد، نوعی دلگرمی نادیدنی درونی برای جبران ظرافت ظاهرش. عنصر مردانه در پیشرفتهترین شکل خود زن را به تحولات روحی دوران خود پیوند داده حتی سبب میشود که بیشتر از مردان، انگارههای خلاق را پذیرا باشد و همین یکی از دلایلی بوده که در دورانهای پیشی در بسیاری از کشورها وظیفه پیشگویی آینده و اراده خداوند به عهده زنان بودهاست.
آنیموس بر خلاف آنیما کمتر به صورت تخیلات شهوانی بروز میکند. زنی که اسیر جنبههای منفی آنیموس است معمولا احساس میکند: «تنها چیزی که در دنیا می خواهم این است که دوستم بدارد و او مرا دوست ندارد.» افکار ناخوداگاه آنیموس گاهی چنان حالت انفعالی بوجود می آورد که ممکن است به فلج شدن احساسات یا احساس نا امنی شدید و احساس پوچی منجر گردد. آنیموس هم مانند آنیما چنانچه کارکرد منفی خود را بروز دهد می تواند ازدواج زن را مختل سازد.
عنصر زنانه مَرد که آنرا آنیما مینامند معمولا بوسیله مادر شکل میگیرد. رایجترین نمود آنیما، تخیلات شهوانیست و مردان ممکن است تا جایی کشیده شوند که در این قلمرو افراط کنند. این جنبه ناهنجار و بدوی عنصر زنانه تنها زمانی شکل میگیرد که مرد به قدر کافی مناسبات عاطفی خود را پرورش نداده باشد و وضعیت عاطفی او نسبت به زندگی، کودکانه باقی ماندهباشد. هر مردی در خود تصویر ازلی زنی بخصوص را حمل میکند، نه تصویر این یا آن زن بخصوص را که این تصویر، ناخودآگاه و عاملی است موروثی از اصلی ازلی که در دستگاه حیاتی مرد مستتر است، صورتی مثالی از همهی تجربیات اجدادی جنس مؤنث، خزانهای از همهی تجربیات و احساساتی که تاکنون در زنان بودهاست. آنیما تجسم تمامی گرایش های روانی زنانه در روح مرد است. همانند احساسات، خلق و خو های مبهم، مکاشفههای پیامبر گونه، حساسیتهای غیر منطقی، قابلیت عشق شخصی، احساسات نسبت به طبیعت و سرانجام روابط با نا خودآگاه.
آنیما معمولا تحت تاثیر شخصیت مادر شکل می گیرد. چنانچه مرد به هر دلیل نتواند با مادر ارتباط عاطفی مناسب برقرار کند مثل : فوت، سردی و بی توجهی مادر یا توجه بیش از اندازه مادر و … این عنصر زنانه کارکرد منفی خود را بروز می دهد. در چنین حالتی مرد احساس می کند: «من هیچ نیستم. هیچ چیز برای من مفهوم ندارد و من برخلاف دیگران از هیچ چیز لذت نمی برم» این احساس ناتوانی می تواند مرد را به شرایطی دچار کند که او احساس کند زندگیش یکسره سرد و خالی است. یکی از متداولترین کارکردهای منفی آنیما این است که مرد را پیوسته به سوی تخیلات شهوانی سوق می دهد. این حالت بدوی ترین جنبه منفی آنیماست. در حقیقت در چنین شرایطی رابطه عاطفی مرد با زندگی کودکانه باقی میماند. همچنین مردهای بسیاری را دیده ایم که به طور عجیبی دلباخته اولین زن زندگی خود می مانند. به طوری که در اذهان مردم این باور بوجود آمده است که مردها در عشق بسیار وفادارتر از زنها هستند و خاطره اولین عشقشان را به سختی فراموش می کنند. اما در حقیقت این احساس ناشی از فرافکنی آنیماست. آنیما با ارسال پیامهایی منفی نظیر آنچه قبلا ذکر شد قصد دارد تا مرد را به شناخت و کشف شخصیت خود سوق دهد و چنانچه مرد بتواند این پیامها را تشخیص دهد آنیما پلی میشود میان من (ایگو ) و (خویشتن). چنین مردی پیوسته به پیامهای آنیما توجه نموده و به آنها شکل میدهد و در نهایت کارکرد مثبت آنیما به صورت خلاقیت های هنری در نوشتههای ادبی – موسیقی – نقاشی و … بروز میکند.
باید بدانیم که هر مرد زنی را دوست دارد که خصوصیات روان زنانه خودش را دارا باشد. مردی که اسیر جنبه های منفی آنیماست هنگامی که با اولین زن زندگی خود روبهرو شود آنیما شروع به فرافکنی می کند و به مرد القا می کند این همان زنی است که مرد به دنبال اوست. ومرد چنان شیفته و شیدای این زن می گردد که گاه کار به جنون می کشد. یونگ می گوید: «دقیقا این زنان پری گونه هستند که فرافکنی عنصر مادینه را موجب میشوند. به گونه ای که مرد کم و بیش هر چیز افسون کنندهای را به آنها نسبت میدهد و در باره آنها انواع خواب ها را می بیند.»
آنیما جنبه مثبت هم دارد. در چنین حالتی آنیما مرد را به سوی تعالی و رشد هدایت می کند و به او کمک می کند تا همسر مناسب خود را بیابد. در بسیاری از داستانهای کهن دیده ایم که شاهزاده ای برای نجات دختر مورد علاقه اش که در یک قصر دور طلسم شده است مجبور است پس از تحمل مرارت و مشقت بسیار و جنگ با هیولاها وغولهای عجیب و غریب به او دست یابد و با بوسه ای او را بیدار کند. در حقیقت این معشوق طلسم شده نماد همان آنیما و روان زنانه مرد است و مرارتها و جنگ با هیولاها نماد این است که مرد برای دستیابی به جنبه مثبت آنیمای خود باید سختی بسیار بکشد. آنیما هنگامی نقش مثبت میگیرد که مرد بهگونهایی جدی به احساسات، خلقوخو، خواهشها و نمایههایی که از آن تراوش میکند توجه کند و به آن شکل بدهد. مثلا بصورت نوشتههای ادبی، نقاشی، هنرهای تجسمی، موسیقی و یا رقص. بر مبنای نظر یونگ، انکشاف و پیشرفت عنصر مادینه در وجود مرد، چهار مرحله دارد
حوا
در این مرحله روابطی کاملا غریزی و زیستی دارد.
هلن
هلن در داستان تروا که گرچه شخصیتی افسانهای و زیبا دارد اما عناصر جنسی همچنان مشخصه اصلی آن است.
مریم مقدس
مرحلهای که در آن عنصر مادینه، عشق را تا به مقام پارسایی روح بالا میبرد.
سوفیا
مرحله خرد یا سوفیا که حتی از پارسایی و خلوص نیز فراتر میرود. انکشاف روانی مرد امروزی بهندرت به این مرحله میرسد.
احترام بیش ازحد به عنصر مادینه به منزله تمثیل مذهبی، خطر از دست دادن جنبههای فردی را داشته، خطر فرافکنی را بوجود آورده و یا مرد را قربانی تمایلات جنسی خود میکند و یا ناگزیر به بند یک زن واقعی میکشاند.