آزمون دیسک DISC چیست

بقراط بزرگترین حکیم یونانی، رفتار انسانها را در ۴۰۰ سال پیش از میلاد مورد بررسی قرار داد. او متوجه شد که ما انسانها در رفتارهای خود تشابهات و تفاوتهایی را نشان می دهیم. وی رفتار افراد را به چهار دسته صفراوی، دموی، بلغمی و سوداوی تقسیم کرده بود. بر اساس مشاهدات وی ما انسانها یکسان هستیم، با این وجود هر یک منحصر به فرد می باشیم. دانشمندان دیگری نیز همانند جالینوس رفتارهای انسان را به مدلهای مختلفی تقسیم کرده بودند که امروزه نیز در علم پزشکی به آنها اشاره می شود. با ادامه یافتن این نظریات، اثبات شده است که رفتارهای قابل مشاهده می توانند در گروه هایی طبقه بندی شوند. این عمل باعث به وجود آمدن پدیده ای شده است که اکنون به نام “زبان رفتاری” شناخته می شود.

دیسك (DISC) مخفف چهار كلمه زیر است:

Dominance (تسلط)
Influence (تاثیرگذاری)
Steadiness (ثبات)
Conscientiousness (‫وظیفه شناسی)
مدل رفتاری دیسک (DISC) که به عنوان “مدل رفتاری برتر” شناخته می شود، یکی از معتبرترین ابزارهای رفتار شناسی در جهان است. DISC استاندارد یا زبان مشترکی است برای شناخت و بازگشایی رموز رفتاری افراد و پیش بینی رفتارهایی که به طور معمول از آنان مشاهده می شود. اطلاعات کسب شده بر اساس مدل DISC کمک می کند تا با دانستن این که افراد چه تمایلات فکری دارند و زبان بدن آنها چگونه است، بتوان مدل رفتاری ایشان را حدس زد و بهتر با آنان رابطه برقرار کرد.

این مدل اولین بار در سال 1928 میلادی توسط دکتر ویلیام مولتون مارستون(William Moulton Marston) بر اساس مطالعات روانشناسی کارل گوستاو یونگ(Carl Gustav Jung) معرفی شد. مارستون اعتقاد داشت که چهار بُعد رفتاری وجود دارد که می توان افراد را بر اساس آن طبقه بندی نمود. هر چهار بُعد رفتاری با شدت و ضعفی متفاوت در همه افراد مشاهده می شوند، اما هر فرد یک بُعد یا چند بُعد غالب رفتاری دارد که معمولا طبق آن نسبت به محیط پیرامون خود واکنش نشان می دهد. هر یک از افراد مقداری از ویژگیها را دارا هستند و این یکی از مزایای مدل DISC می باشد. هیچ شخصی به طور کامل ‏D، ‏I، ‏S یا C نیست، بلکه هر فردی ترکیبی از این چهار بُعد را کم و بیش دارد. بُعد اصلی رفتاری فرد بُعدی است که میزان آن از بقیه بیشتر بوده و با یکی از این چهار حرف شناخته می شود، اما ممکن است سایر ابعاد را نیز بالاتر از حد متوسط داشته باشد.

رفتار هر فرد تلفیقی از هر ۴ بُعد رفتاری است که این تلفیق همانند اثر انگشت منحصر بفرد است. تلفیق رفتاری هیچ دو نفری دقیقا یکی نیست. سبک رفتاری افراد در طول زمان تغییر می کند و ارتباطی با جنسیت ندارد.

بُعدهای رفتاری D و C متمرکز بر اهداف هستند.
بُعدهای رفتاری I و S متمرکز بر مردم هستند.

بُعدهای رفتاری D و I برونگرا و قویتر از محیط هستند.
بُعدهای رفتاری C و S درونگرا و ضعیفتر از محیط هستند.

یک فرد عادی می تواند یکی از بُعدهای DISC را داشته باشد. یک فرد قدرتمند می تواند دو بُعد از بُعدهای DISC را داشته باشد. و یک فرد شگفت انگیز می تواند سه بُعد از بُعدهای DISC را داشته باشد. ولی هیچ کس نمی تواند هر چهار بُعد DISC را همزمان داشته باشد. اینجاست که متوجه اهمیت کار تیمی می شویم. موفقیت در کارهای بزرگ نیازمند جمع شدن توانایی های هر چهار بُعد رفتاری در یک نقطه است و این ممکن نیست مگر با یک گروه متعادل.

مدل DISC پانزده الگوی رفتاری را معرفی می کند. هیچ یک از الگوها نسبت به الگوی دیگری برتری ندارد. به کمک DISC می توان متوجه شد که افراد در موقعیتهای متفاوت و با سایرین، چگونه رفتار می نمایند و چگونه می توانند تعاملی موثرتر و موفقیت آمیز داشته باشند.

ابزار DISC به ما کمک می کند تا:
رفتارهای خود را بشناسیم
رفتارهای دیگران را بشناسیم
روشهای مؤثر برقراری ارتباط با دیگران را بشناسیم
قابلیت تطبیق با دیگران را بیاموزیم
در خیلی جاها از DISC به عنوان یک آزمون شخصیت شناسی نام برده می شود، در حالی که یک آزمون رفتار شناسی است. درک این تفاوت بسیار مهم است. واژه‌ شخصیت، واژه‌ فراگیری است که بسیار فراتر از چهار ویژگی DISC است. شخصیت بسیار فراتر از رفتار ماست و شامل موضوعاتی از قبیل ارزشها، عقاید، شوخ طبعی، کاراکتر، اخلاقیات، خلق و خو، بلوغ احساسی، ترجیحات فکری و نحوه‌ ارتباط می شود. DISC یک معیار کامل از چیزی که هستیم، نمی باشد، بلکه فقط یک جنبه از تمام آنچه که باعث خاص بودن ما می شود را نشان می دهد، یعنی نحوه‌ عملکرد و برقراری ارتباطمان. DISC ابزار بسیار ارزشمندی است، اما تنها ابزار مورد نیاز برای درک پیچیدگی های انسان نیست.

متداول ترین اشتباه و باور عمومی غلط در استفاده از DISC این است که تصور شود نتیجه آزمون DISC نشان خواهد داد که چه کسی در کار موفق می‌شود و چه کسی شکست می‌خورد. DISC درباره هوش و مهارتها صحبت نمی کند و موفقیت در شغل را پیش بینی نمی کند. DISC فقط ویژگی‌های رفتاری مشترک را اندازه‌گیری می نماید، نه سطح توانایی را. باید توجه داشت که هر نوع مدل DISC می تواند در هر شغلی موفق باشد. مهم است که بدانیم DISC فقط قسمتی از تصویر است و عوامل زیاد دیگری نیز بر عملکرد شغلی تاثیر می گذارند.

DISC کاربردهای بسیاری دارد از جمله:

  • ارتباط موفق تر
  • بهبود همکاری ها و کاهش تعارضات
  • ساخت تیمهای با عملکرد بالا
  • تبدیل شدن به یک رهبر موثر
  • افزایش فروش و موفقیت خدمات

کارمندان و مدیران سازمان با استفاده از ابزار DISC می توانند ارزیابی بسیار معتبری از رفتارهای سازمانی خود داشته باشند. DISC دانشی را در اختیار مدیران و کارمندان یک سازمان قرار می‌دهد که باعث بالا رفتن سطح ارتباطات مؤثر ‌آنان می گردد و نیز بینشی را ایجاد می کند که توسعه پایدار سازمان را رقم می زند. با استفاده از DISC می توانید کیفیت کار و ارتباطات خود را افزایش دهید. شناخت مدل DISC افراد می تواند به شما کمک کند که دریابید آنها چه اولویت هایی دارند و تا چه اندازه با شما متفاوت هستند.

یکی از چالشهای اساسی سازمانها، انتخاب افراد مناسب در جایگاه مناسب است. اگر از ترکیب و جانمایی افراد در سازمان به درستی استفاده نشود عملکرد سازمانی به شدت کاهش پیدا می کند.

به عنوان مثال اگر تعداد زیادی از افراد تیپ D در یک واحد باشند، باید ریسکهای زیاد، چالش، تندی ، سرعت بالا، کاهش دقت و رقابتهای شدید را انتظار داشته باشیم.

همچنین اگر تعداد زیادی از افراد گروه I در واحد قرار گیرند انتظار می رود که تحرک زیاد شده، نشاط و انرژی بالا برود و فضای غیر رسمی افزایش پیدا کند ولیکن شاید دقت، عدم تمرکز و نتیجه گرایی، مدیریت زمان و موارد مشابه کاهش پیدا نماید.

از طرف دیگر اگر تعداد افراد S در واحد بسیار زیاد باشد، ثبات و آرامش نمود زیادی پیدا می کند و شاید از نتیجه گرایی، تغییرات، ریسک و چالش خبری نباشد. همچنین سرعت انجام کارها تا حدود زیادی کاهش پیدا می کند.

و اگر تعداد زیادی افراد تیپ C در یک واحد باشند، ضمن افزایش استانداردهای کاری، باید کندی، عدم ارتباط، محافظه کاری بیش از حد و مواردی مانند آن را انتظار داشته باشیم.

کلام آخر اینکه مدیران سازمانها آگاهانه می توانند تغییرات، سرعت، دقت، کیفیت، کلان نگری، جزئی نگری، ارتباطات و سایر موارد مورد نظر را آگاهانه افزایش یا کاهش دهند. همچنین انگیزه، نحوه برقراری ارتباط و تشویق کردن این چهار گروه با یکدیگر بسیار متفاوت است و شناخت عمیق این تفاوتها می تواند تاثیر بسزایی در افزایش بهره وری سازمانها داشته باشد.

یک نظر بگذارید

دلیل بازگشت وجه